امروز بعد از حدود ده روز، دوباره پیاده روی صبحگاهی را از سر گرفتم. به خاطر دندان درد این ده روز را استراحت کردم و پیاده روی تعطیل بود. امروز اما حال خوبی داشتم. خنکای اول صبح، آفتابِ کم جانِ روزهای آخر اسفندماه، درخت هایی که حالا سبز شده اند، حال و هوای عید و جوانه های سبزه ای که برای عید کاشته ام، همه و همه انرژی تازه ای را به وجودم تزریق کرد. بهار با تمام زیبایی هایش دارد از راه می رسد و نمی توانم بگویم من چه اندازه عاشق بهار هستم. عاشقِ روزهایِ اولِ فروردین ماه. عاشقِ شکوفه بارانِ درخت ها، عاشقِ تک تکِ روزهای اردیبهشت و حتی ظهرهای خرداد که دیگر حال و هوای تابستان به خودشان می گیرند. بهار برای من مثل معجزه می ماند. بعد از روزهای کسالت بارِ زمستان، بهار مثل نگینی ست که میان لحظه هایم می درخشد. سال هزاروچهارصد هم به روزهای آخرش نزدیک می شود . امیدوارم سال جدید، برای همه ی شما، پر از اتفاقات خوب و قشنگ و حالِ خوب باشد. امیدوارم لبهایتان در سال جدید همیشه بخندند و شادی میهمانِ تک تکِ ثانیه هایتان باشد.سلامت باشید و پر از عشق...

روزگارتان همیشه بهاری.